فلک

ای چرخ فلک ،خرابی از کینه تست

                          بیداد گری ،شیوه دیرینه تست

ای خاک اگر سینه تو بشکافند

                          بس گهر قیمتی در سینه تست

صبر خدا را ببین

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

همان یک لحظه اول

که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان

جهان را با همه زیبایی و زشتی

به روی یکدگر ،ویرانه می کردم

***

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

که در همسایه صدها گرسنه،چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم

نخستین نعره مستانه را خاموش آن دم

بر لب پیمانه میکردم

***

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

که می دیدم یکی عریان و لرزان ،دیگری پوشیده از صد جامه رنگین

زمین و آسمان را

واژگون ،مستانه می کردم

***

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

اگر من جای او بودم

نه طاعت می پذیرفتم

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگر ها تیز کرده

پاره پاره در کفن زاهد نمایان

سبحه صد دانه میکردم

***

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

برای خاطر تنها یک مجنون صحرا گرد بی سامان

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو

آواره ودیوانه میکردم

***

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان

سراپای وجود بی وفا معشوق را

پروانه میکردم

***

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

به عرش کبریایی، با همه صبر خدایی

تا که میدیدم عزیز نا بجایی،ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد

گردش این چرخ را

وارونه ،بی صبرانه میکردم

***

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

که می دیدم مشوش عارف و عامی،ز برق فتنه این علم عالم سوز مردم کش

به جز اندیشه عشق و وفا،معدوم هر فکری

در این دنیای پر افسانه میکردم

***

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

همین بهتر که خود جای خود بنشسته و تاب تماشای تمام زشت کاری های این مخلوق را دارد

وگرنه من به جای او چو بودم

یک نفس کی عادلانه سازشی

با جاهل و فرزانه میکردم؟

عجب صبری خدا دارد،عجب صبری خدا دارد((والسلام))

 

بعد مرگ من

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازی گوش

که یکریزو پی در پی

دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان آشفته را آشفته تر سازد

به دین سان بشکند دائم سکوت مرگ بارم را